آگاهى از «زمان و مكان نزول» آيات قرآن يكى از قراينى است كه مفسّر مى تواند در درك مقصود آيات از آن يارى بگيرد و به كمك آن، تفسير صحيح را از غيرصحيح بازشناسد. از اين رو، بى توجهى به آن، مراد برخى آيات را مبهم يا متشابه مى نماياند. نقش زمان و مكان نزول بر تفسير قرآن و تعيين حوزه كاربرد آن در فهم مقصود آيات قرآن كريم نيازمند تبيين است. زمان و مكان نزول در فهم معنا و مفهوم لغات قرآنى، فهم معناى كلى محتواى سوره ها و فهم مقصود آيات ابزارى كارآمد به شمار مى آيد. اين قرينه با تصديق يا ابطال روايات اسباب نزول، شناخت مصاديق آيات را روشن و راه را براى آگاهى از حكمت نزول هموار مى سازد.
زمان نزول آيات، مكان نزول آيات، نزول قرآن، تفسير قرآن.
هر سخن در هر زمان و موقعيتى معانى متفاوتى افاده مى كند. به طور قطع نزول هر آيه و سوره اى كه در زمان و مكان خاصى بوده است، خود قرينه اى است براى بررسى مراد آيات و پرده برداشتن از چهره برخى آيات. پژوهش حاضر در پى پاسخ به اين سؤال اصلى است كه شناخت زمان و مكان نزول چه تأثيرى بر فهم و تفسير قرآن كريم دارد؟ و بر آن است كه با كشف مواردى از تأثيرپذيرى فهم آيات قرآن كريم از زمان و مكان نزول لزوم شناخت اين قرينه را تبيين سازد و روشن كند كه بى توجهى به آن، يكى از آسيب هاى تفسير به شمار مى آيد. توجه به اين حقيقت باعث شده است بسيارى از مفسّران به اهميت تاريخ و مكان نزول آيات پى برده، پيش از ورود به تفسير و بيان معانى آيات، به زمان و مكان نزول آيات اشاره كنند.1
سؤال هاى فرعى پژوهش عبارتند از: 1. شناخت زمان و مكان نزول چه تأثيرى بر صحت و سقم روايات اسباب نزول دارد؟ 2. قرينه زمان و مكان نزول چه تأثيرى بر قاعده مند كردن تفسير قرآن دارد؟
وجود رواياتى در زمينه اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و تاريخ اسلام و... مؤيد اين مطلب است كه قدمت تاريخ گذارى قرآن به صدر اسلام مى رسد2 و در اين زمينه نيز كتاب هاى تفسيرى كه به ترتيب نزول نگارش شده، موجود است.3 بسيارى از انديشمندان علوم قرآنى هم در كنار ديگر مباحث قرآنى، آيه ها و سوره هاى مكى و مدنى را مورد بحث و بررسى قرار داده اند؛4 اما شناخت زمان و مكان نزول قرآن تا چه حد بر ديدگاه هاى مفسّران اثرگذار بوده و در فهم مقصود آيات از اين قراين كمك گرفته اند، نگاهى نو در اين مباحث به شمار مى آيد.
اين پژوهش با تحليل آيات و بيان زمان و مكان نزول آنها به روش كتابخانه اى اثرگذارى آگاهى از زمان و مكان نزول آيات در تفسير را نشان مى دهد.
واژگان «نزول قرآن»، «زمان نزول قرآن»، «مكان نزول قرآن»، و «تفسير» از مفاهيم كليدى مقاله است كه ايضاح و بيان مراد از آنها ضرورت دارد؛ از اين رو، معناى آنها را در اين مقاله بيان مى كنيم:
افتادن،5 از بالا به پايين است6» و نيز به معناى «جاگير شدن و در جايى اقامت افكندن» است.7 برخى اهل لغت «نزول» را به معناى «هبوط» آوردند.8 اما كسانى بين اين دو فرق گذاشته و گفته اند: «هبوط» به معناى فرود آمدن قهرى است مانند فرود آمدن سنگ9 و در كاربرد آن در مورد انسان بر تحقير و نقص دلالت دارد،10 برخلاف «نزول»؛ اين لفظ درباره مواردى چون ملائكه11 و باران12 به كار رفته و به عظمت و شرافت اشاره دارد.13 در «هبوط» به مقصد فرود، جايى كه غير از مبدأ است توجه مى شود، اما در «نزول» مبدأ، جاى اولى كه چيزى مى خواهد از آن جدا شود، موردنظر است و به استقرار يافتن در جاى دوم توجهى نمى شود.14 كلمه «نزول» با مشتقاتش در مجموع 293 مرتبه در قرآن كريم آمده است.
نزول سه كاربرد دارد: 1. در امور مادى مانند نزول باران از آسمان؛ 2. نزول اعتبارى مانند نزول حاكم از تخت كه به معناى از دست دادن مقام حكومت است؛ 3. نزول رتبى و معنوى مانند نزول از عالم مجرد به عالم ماده. بى ترديد در زمينه نزول قرآن هيچ يك از معانى لغوى كه بر نزول مادى و مكانى دلالت دارد نمى تواند موردنظر باشد؛ زيرا قرآن كريم كه مرتبه اى از علم خداوند متعال است، جسم نيست تا در مكانى قرار گيرد يا از بالا به پايين فرو فرستاده شود. بنابراين با وجود اختلاف نظر در ميان دانشمندان علوم قرآنى،15 بايد واژه «نزول» را در مورد قرآن به معناى معنوى و رتبى به كار برد. منظور از «نزول قرآن كريم» ظهور وحى در پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است؛ نزول معنوى و روحانى كه تنها ايشان حقيقت آن را درك مى كردند.16 بدين معنا كه قرآن حقيقتى والاست كه منشأ اصلى آن علم ذاتى خداوند است و از آنجا كه دور از دسترس فهم متعارف انسان هاست خداى رحمان و رحيم براى تمام كردن عنايت و رحمت خويش آن حقيقت را به مرتبه ظهور فعلى رسانده و در قالب الفاظ متجلى ساخته و به پيامبر خويش وحى كرده است.17 به اعتبار بلندى مقام خداى تعالى و پايين بودن مقام عبوديت است كه آمدن قرآن از آن مقام به اين مقام «نزول» نام گرفته است.18
«زمان19» از ريشه «زمن»، «از لغات مشترك ميان عرب و عجم» است20 و به «اسمى كه براى وقت، چه كم باشد و چه زياد21»، «عصر22» و «چيزى كه دائم در حركت است23»، «هنگام، دور و عهد24»، «زمانه، روزگار، دهر25» و... معنا شده است. در اين تحقيق «زمان نزول» عبارت است از: اوقاتى كه بخش هايى از آيات قرآن كريم بر حضرت محمد صلى الله عليه و آله وحى شده است.
به نظر عده اى از دانشمندان، قرآن كريم دو نزول داشته است: 1. نزول دفعى؛ 2. نزول تدريجى.
آنها، آيه شريفه «... كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ» (هود: 1)؛ «... [اين ]كتابى است كه آيت هاى آن از نزد دانايى باحكمت و آگاه استوار و پايدار گشته [كه به كتابى ديگر منسوخ نشود] و آن گاه به تفصيل بيان شده است»راشاهدبرانديشه تعددنزول قرآن گرفته اند.26
نزول تدريجى قرآن از يك طرف امداد معنوى مستمر براى پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است27 و از طرفى، رسالت اسلام با انواع بحران هاى سياسى، فرهنگ ها و پرسش هاى مختلف مشركان رويارو بوده است. موضع گيرى هاى مناسب و تفسير و تبيين متناسب پيامبر صلى الله عليه و آلهنيازمند آن بوده است كه نزول قرآن به شكل تدريجى انجام پذيرد.28 ويژگى نزول تدريجى اين كتاب آسمانى، بيانگر قابليت تعيين زمان نزول هريك از آيات و سوره هاى قرآن كريم است.
«مكان29» اسم ظرف است و به «جاى، محل، جايگاه،30 موضع بودن چيزى، قرارگاه هر چيز از زمين و جاى شى ء31» معنا شده است. اين واژه به نظر بعضى از اهل لغت مشتق از «كون»؛ «بودن و هستى» است كه بر اثر كثرت استعمال به معنى مطلق «جا» به كار رفته است.32 بعضى ديگر معتقدند مكان از ماده «مكن» يعنى «جايى كه چيزى را دربر مى گيرد».33 كلمه «مكان» با ديگر مشتقاتش 32 مرتبه به معانى «جاى، جايگاه، جايگزين و وضع و موقع» در قرآن كريم به كار رفته است. در اين نوشته منظور از «مكان نزول» عبارت است از: هر جا و هر شهرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آنجا قدم گذارده اند و آياتى از قرآن كريم بر آن حضرت نازل شده است.
مصدر باب تفعيل از ماده «فسر» به معناى «ابانه»،34 «بيان»،35 «تفصيل كتاب»،36 «كشف37 و آشكار نمودن امر پوشيده38» و «توضيح دادن»39 است. معناى مشترك ميان آنها بيان نمودن و آشكار كردن است. به نظر برخى لغت دانان، اين واژه در ثلاثى مجرد و ثلاثى مزيد (باب تفعيل) به يك معناست؛40 ولى از آنجا كه يكى از معانى باب تفعيل مبالغه است و با توجه به اينكه «اضافة المبانى تدل على اضافة المعانى» نظر كسانى كه آن را مبالغه معناى فسر دانسته اند41 تأييد مى شود. بنابراين، تفسير به معناى «به خوبى آشكار كردن» است. اين واژه يك بار به همين معنا در قرآن كريم به كار رفته است.42 براى «تفسير» تعريف هاى متعددى ارائه شده است.43 بهترين تعريف از اين قرار است: تفسير قرآن كريم يعنى بيان مفاهيم44 آيات قرآن و آشكار كردن مراد خداى متعال از آن بر مبناى ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره اى.45 با اين توضيح كه بيان معانى ظاهر الفاظى كه به ذهن متبادر مى شود نيز تفسير است؛ چون نوعى آشكار كردن معناى پنهان است.46
حال پس از مفهوم شناسى، كيفيت اثرگذارى زمان و مكان نزول بر فهم قرآن را در حوزه هاى گوناگون بررسى مى كنيم:
از شمار نكات مثبت برخى تفاسير مانند تفسير گران سنگ الميزان، اشاره به محتواى كلى سوره هاى قرآن در ابتداى تفسير سوره است. با دانستن زمان و مكان نزول، بر فضايى كه سوره ها در آن نازل شده آگاهى مى يابيم و تصوير كلى از مضامين آن در ذهن نقش مى بندد كه ما را در جهت فهم بهتر آيات سوره يارى مى رساند. موارد اثرگذارى شناخت مكان نزول بر تفسير در جهاتى شبيه به تأثيرات زمان نزول است؛ هريك را جداگانه بررسى مى كنيم:
توجه به زمان نزول، راه برداشت صحيح از مضامين سوره ها را هموار مى سازد. در اين باب به چند نمونه اشاره مى كنيم:
الف. سوره آل عمران: اين سوره مدنى47 است كه سال هاى دوم و سوم در خلال جنگ هاى بدر و احد نازل شده است. در اين زمان جامعه مسلمانان از يك طرف با فتنه جويى ها و آشوب هاى يهود و نصارى در ميان خود روبه رو بود كه بايد براى خاموش كردن آن بسيار احتجاج و بگومگو مى كرد و از سوى ديگر با مشركان درگير جنگ بود. مسلمانان هميشه در حال آماده باش بودند؛ چون هر لحظه تهديد مى شدند. علاوه بر اين، اسلام در آن روزها در حال انتشار و آوازه اش همه جا را پر كرده بود. لذا امپراتورى هاى بزرگى چون ايران و روم نيز به اسلام چنگ و دندان نشان مى دادند. با اين سابقه ذهنى مى بينيم آيات اين سوره شريفه داراى چنين مضامينى است: سخن از جنگ احد48 و تحريك به مبارزه با مشركان،49 واقعه مباهله50 و يادآورى كارهاى يهود.51 از اين رو، خداوند در اين سوره مسلمانان را به صبر فرا مى خواند و سفارش مى كند كه دست به دست يكديگر دهند52 و وحدت را بين خودشان انسجام بخشند.53
ب. سوره مائده: مفسّران و تاريخ نگاران اتفاق نظر دارند كه مائده آخرين سوره اى است كه در اواخر حيات رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل شد.54 با اين شناخت اگر در آيات سوره دقت كنيم درمى يابيم كه غرض جامع سوره دعوت به وفا عهد55 و پايدارى در پيمان ها و تهديد شديد از شكستن حدود و ميثاق هايى است كه در دين گرفته شده است.56 مى بينيم داستان هايى از پيمان شكنى هاى بنى اسرائيل57 و همچنين داستان مائده عيسى عليه السلام58 نقل شده و بسيارى از احكام حدود و قصاص در اين سوره بيان شده است.59 از اين رو، خداى متعال در آياتى بر مردم منت گذاشته كه احكام و دستورهايى برايشان تشريع كرده كه مايه طهارت آنهاست و در عين حال هيچ عسر و حرجى ندارد؛60 دينشان را كامل كرده و نعمت را بر اينان تمام61 نموده است.62
با آگاهى از محل نزول سوره ها، مقصود آيات شناخته مى شود؛ زيرا مباحث يك سوره با موقعيت و محل نزول آن تطبيق مى كند. به نمونه اى توجه فرماييد:
سوره انبياء: محل نزول اين سوره مكه است؛ سرزمينى كه مردم آن مشرك بودند و بت مى پرستيدند. از مباحثى كه در سوره هاى مكه براى اصلاح اعتقاد مردم بدان پرداخته شده، اصول دين (توحيد، نبوت و معاد) است. به يقين وقتى افكار و عقايد مردم تصحيح شود، رفتار آنها نيز تغيير خواهد كرد.63
غرض سوره انبياء تبيين موضوع نبوت است كه ابتدا مباحث توحيد و معاد را زير بنا قرار داده64 و براى مردم آشكار مى سازد آن روزى كه مردم از آن غافل اند نزديك است.65 روزى كه ملاك حساب آن، پذيرفتن يا نپذيرفتن دعوت حقى است كه متضمن وحى آسمانى است؛66 سپس نبوت خاتم انبيا و نسبت ساحر دادن به وى67 و استهزاى ايشان68 را طرح نموده و با بازگفتن شرح حال شمارى از پيامبران گذشته،69 گفتار مردم را ـ به اجمال ـ رد مى نمايد و ذكر مى كند پيامبر صلى الله عليه و آلهمانند ديگر پيامبران اين گفتارها را خواهد شنيد.70 اين آيات دليل اعراض مردم از نبوت را اعراض از توحيد معرفى مى كند. به همين دليل بر توحيد حجت و برهان مى آورد؛71 در پايان، روز قيامت را يادآور مى شود72 و خاطرنشان مى كند عاقبت نيك از آن متقين خواهد بود و در اين دنيا سرانجام، بندگان صالح، زمين را به ارث مى برند.73
ملاحظه گرديد كه شناخت زمان و مكان نزول، بر درك ما از مفهوم كلى سوره ها مى افزايد و مى تواند ما را در الگو گرفتن از شيوه برخورد اسلام با مسائل روز يارى رساند.
از ديگر حوزه هاى تأثير آگاهى از زمان و مكان نزول آيات در تفسير، حوزه فهم معانى واژگان است. به اين نمونه ها توجه فرماييد:
الف. خداى متعال در آيه 28 سوره آل عمران مى فرمايد: «لاَّ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ...»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى گيرند.
منظور از كلمه «أَوْلِياءَ» با توجه به زمان نزول، محبت و مودت است نه عهد و سوگند؛ چون در زمان نزول سوره آل عمران بين مسلمان ها و مشركان و يهود، معاهده ها و قردادهايى بسته شده بود.74
ب. قرآن كريم در آيات 6و7 سوره فصلت مى فرمايد: «... وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ»؛ ... و واى بر مشركان، آنان كه زكات نمى دهند و به جهان واپسين كافرند.
به قرينه مكى بودن آيه، «زكات» به معناى صدقه است نه فريضه زكات كه در مدينه تشريع شده است.75
همچنين «زكات» در سوره هاى اعلى، ليل، و مؤمنون به معناى صدقه76 و «نماز» در سوره هاى مدّثر و واقعه به معناى توجه به خداهمراه با خضوع بندگان و «اطعام مسكين» به معناى مطلق انفاق برمحتاجان براى رضاى خداست.77
آگاهى از زمان و مكان نزول آيات و سور در فهم آنها تأثير بسزايى دارد. هريك را جداگانه بررسى مى كنيم:
دانستن زمان نزول تأثير بسزايى در فهم صحيح آيات و شناخت صحت و سقم تفسيرها دارد.78 براى اثبات آن، چند نمونه از آيات را يادآور مى شويم:
الف. قرآن كريم در آيه 90 سوره «حجر» مى فرمايد: «كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ»؛ آن سان كه [عذابى] بر بخش كنندگان فروفرستاديم.
يكى از ديدگاه ها در تفسير آيه شريفه اين است كه منظور از «الْمُقْتَسِمِينَ» يهود و نصارى هستند كه قرآن را به اين صورت تقسيم كردند كه به بعضى ايمان دارند و به بعضى ديگر ايمان ندارند. در اثبات اين ديدگاه به آيه 72 سوره آل عمران استشهاد كرده اند كه مى فرمايد: «وَقَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُواْ بِالَّذِيَ أُنزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُواْ آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»؛ گروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤمنان فرو آمده، در آغاز روز ايمان آريد و در پايان روز انكار كنيد، تا مگر [از دين خود] بازگردند [يعنى در شك افتند]. در حالى كه با توجه به زمان نزول سوره حجر اين تفسير را نمى توان پذيرفت؛ زيرا سوره حجر در مكه نازل شده؛ در زمانى كه هنوز رسول خدا صلى الله عليه و آلهگرفتار مخالفت هاى يهود و نصارى نشده بود و آن تفسير زمانى صحيح است كه سوره حجر در مدينه نازل شده باشد. بنابراين، با توجه به زمان نزول آيه، «الْمُقْتَسِمِينَ» گروهى از قريش بودند كه در اوايل بعثت براى خاموش كردن قرآن قيام كردند؛ گروهى گفتند قرآن سحر است و عده اى گفتند ساختگى است تا به اين وسيله مردم را از راه خدا بازدارند.79
ب. خداوند در آيه شريفه 67 از سوره مائده مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...»؛ اى پيامبر، آنچه را از سوى پروردگارت به تو فروآمده برسان و اگر اين نكنى پيام او را نرسانده باشى و خدا تو را از [فتنه و گزند ]مردم نگاه مى دارد.
اين آيه كريمه بيانگر دو نكته است:
1. فرمان به رسول خدا صلى الله عليه و آله كه پيغام تازه اى را به بشر ابلاغ كند.
2. وعده نگهبانى از آن بزرگوار در برابر هر خطر متوجه جان حضرت يا پيشرفت اسلام كه ممكن است در اين ابلاغ پيش بيايد.
اگر اين سوره در اوايل هجرت نازل شده بود اين احتمال مى رفت كه بگوييم با توجه به سياق آيات سوره كه بيانگر حال اهل كتاب است، پيغام در خصوص اهل كتاب بوده و اين خطر ممكن بوده از اهل كتاب به حضرت برسد.80 اما با ملاحظه زمان و مكان نزول سوره كه در سال دهم، هنگام بازگشت رسول اللّه صلى الله عليه و آله از حجه الوداع،81 در غدير خم بوده است82 و در اين زمان بيشتر اهل كتاب ايمان آورده بودند و برخى نيز با پرداخت جزيه تحت حمايت دولت اسلامى زندگى مى كردند، ممكن نيست آن حضرت از اهل كتاب بترسد يا احساس خطر كند؟83 بر پايه ديدگاه ديگر در تفسير آيه، مقصود از «مَا أُنزِلَ إِلَيكَ» ناسزاگويى به بت ها و عيب جويى از دين مشركان يا دستور جهاد و قتال با آنان است.84 در حالى كه نقل شده در زمان فتح مكه (سال هشتم هجرى) بت ها شكسته شد.85 با اين توضيح كه در آخرين سال هاى عمر پيامبر صلى الله عليه و آلهموردى براى سب بت ها يا جنگ با مشركان وجود ندارد. بنابراين، با توجه به زمان و مكان نزول، ديدگاه باورمند به نزول آيه درباره ولايت حضرت على عليه السلام تثبيت مى شود. روايات نيز به اين ديدگاه صحه مى گذارد.86
چنين مواردى كه ابهام آيات با توجه به زمان نزول برطرف شود، در قرآن كريم فراوان مشاهده مى شود. از اين جمله است كه روشن شدن مضامين آيات سوره فتح ناظر به سفر پيامبر صلى الله عليه و آلهدر سال ششم هجرى از مدينه به مكه به منظور زيارت خانه خدا. اين سفر سرانجام به صلح حديبيه ـ مؤثرترين عامل براى فتح مكه ـ انجاميد.
موارد اثرگذارى شناخت مكان نزول بر فهم مقصود آيات در جهاتى شبيه به تأثيرات شناخت زمان نزول است؛ اما آياتى هستند كه فهم مقصود آنها و اشاراتى كه در آن وجود دارد مستلزم شناخت مكان نزولشان مى باشد. به نمونه هايى توجه فرماييد:
الف. قرآن كريم در آيه 42 سوره انفال مى فرمايد: «إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرا كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ»؛ آن گاه كه شما بر دامنه نزديك تر [كوه] بوديد و آنان در دامنه دورتر [كوه]، و سوارانِ [دشمن] پايين تر از شما [موضع گرفته] بودند، و اگر با يكديگر وعده گذارده بوديد، قطعا در وعده گاه خود اختلاف مى كرديد، ولى [چنين شد ]تا خداوند كارى را كه انجام شدنى بود به انجام رساند [و ]تا كسى كه [بايد ]هلاك شود، با دليلى روشن هلاك گردد، و كسى كه [بايد ]زنده شود، با دليلى واضح زنده بماند، و خداست كه در حقيقت شنواى داناست.
آيه پيشين و بخشى از آيات قبل و بعد آن، در خصوص جنگ بدر در مدينه نازل شده است. در اين رويارويى، مشركان با اينكه داراى عُده و عِده بسيار بودند در قسمت بلندى بيابان در جايى كه آب در دسترس ايشان و زمين زير پايشان محكم بود فرود آمدند و مؤمنان با شمار كم و ضعف نيرويشان (ابزار جنگى) در قسمت پايين بيابان در زمينى ريگزار و بى آب، اردوگاه داير كرده بودند. ابوسفيان با اطلاع از حركت مسلمان ها، كاروان را از پايين اردوگاه مؤمنان به سرعت به مكه نزديك ساخته و از سوى ديگر ماجرا را به اطلاع اهل مكه رسانده بود. از آنجا كه مردم مكه در كاروان سهيم بودند، بى درنگ بسيج شدند و لشكر مجهزى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش حركت دادند.
خداوند در اين آيه با بيان موقعيت مسلمانان، امدادهاى غيبى الهى را مايه پيروزى آنها در جنگ بدر معرفى مى كند. به طور قطع پيروزى در چنين اوضاعى جز مشيت خاص الهى و قدرت نمايى اش بر نصرت و تأييد مؤمنان چيز ديگر نمى تواند باشد.87 با شناخت محل نزول آيه، موقعيت جغرافيايى جنگ بدر و چگونگى امدادرسانى پروردگار به طور محسوس براى ما آشكار مى شود.
ب. قرآن كريم در آيه 18 سوره فتح مى فرمايد: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحا قَرِيبا»؛ هر آينه خداى از مؤمنان خشنود شد آن گاه كه با تو در زير آن درخت [در حديبيه] بيعت مى كردند، آنچه را در دل هاشان بود [از راستى و پاكى نيت و وفا] دانست، پس آرامش را بر آنان فرو آورد و ايشان را پيروزيى نزديك [فتح خيبر ]پاداش داد.
با دانستن مكان نزول به دست مى آيد كه منظور از «تَحْتَ الشَّجَرَة» چه درختى است. اين آيه مربوط به بيعت حديبيه است كه در زير درختى به نام «سمره» واقع شد و مؤمنان همراه حضرت با ايشان بيعت كردند؛ از اين رو، فتح قريبى كه در آيه مطرح شده فتح خيبر است نه فتح مكه.88
با يارى گرفتن از قرينه زمان و مكان نزول، مى توان به مصاديق حقيقى عبارات قرآنى پى برد. يادآورى چند نمونه آيات در تعيين مصداق آنها گواه اين نقش است:
الف. قرآن كريم در آيه 43 سوره رعد مى فرمايد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيدا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»؛ و كسانى كه كفر ورزيدند گويند: تو فرستاده [خدا ]نيستى بگو: ميان من و شما خدا گواهى بسنده است و آن كه دانش كتاب [قرآن ]نزد اوست.
مفسّران در مورد مصداق «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» ديدگاه هاى متفاوتى دارند. به باور بعضى، مصداق آن، عده اى از علماى اهل كتاب مانند عبداللّه بن سلام و سلمان فارسىاند كه اسلام آوردند يا مراد، تنها عبداللّه بن سلام است.89 اين ديدگاه با شناخت زمان و مكان نزول آيه موردنظر رد مى شود. سوره رعد قبل از هجرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مكه نازل شده، در حالى كه افراد مذكور در مدينه و بعد از هجرت ايمان آورده اند. پس آن افراد نمى توانند مصداق اين آيه باشند. ممكن است گفته شود: چه اشكالى دارد آيه مكى باشد و از افرادى (دانشمندانى از اهل كتاب) خبر دهد كه بعدها در مدينه مسلمان مى شوند. پاسخ اين است كه معنا ندارد در جواب كسانى كه رسالت حضرت رسول صلى الله عليه و آله را نپذيرفته اند گفته شود: شما امروز او را تصديق كنيد به اين دليل كه بعدها گروهى از علماى اهل كتاب مسلمان مى شوند و بر رسالت او شهادت مى دهند. بنابراين، منظور از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب» آگاهان بر محتواى قرآن مجيدند و بر گروندگان به پيامبر اكرم منطبق است. پس بى گمان مصداق آيه شريفه حضرت على عليه السلام است؛ چون به شهادت روايات صحيح از تمام امت مسلمان به كتاب خدا داناتر است.90 و اين بزرگوار مصداق تام و كامل اين آيه به شمار مى آيد.91 نزول آيه شريفه در مكه اين برداشت را تأييد مى كند.92
ب. خداوند در وصف مجاهدان مى فرمايد: «وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ»(عنكبوت: 6)؛ و هر كه جهاد كند جز اين نيست كه به سود خويش جهاد مى كند، زيراكه خداوندازجهانيان بى نياز است.
صرف نظر از سياق آيات، به دليل نزول آيه درمكه،مصداق جهاد در اين آيه، مبارزه با نفس است نه قتال با كفار. يعنى مردم بايد به خاطر سعادت خودشان ايمان خود را محكم نگه دارند و در برابر شدايد و ناملايمات صبر كنند.93
يكى از قراين فهم قرآن كريم اسباب نزول آيات است. براى بهره گيرى از اسباب نزول در تفسير لازم است صحت آن نقل روشن شود، به ويژه اينكه تمام روايات اسباب نزول مستند نيستند.94 تعيين زمان و مكان نزول و توجه به آن، ملاك ارزشمندى براى تشخيص نادرستى برخى روايات اسباب نزول است.
الف. خداوند در آيه 113 سوره توبه مى فرمايد: «مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»؛ پيامبر و كسانى را كه ايمان آورده اند نرسد كه براى مشركان، هرچند خويشاوند باشند، آمرزش خواهند پس از آنكه برايشان روشن شد كه آنها دوزخيان اند.
بعضى از مفسّران ذيل آيه، روايتى جعلى را به عنوان سبب نزول آن بيان كرده اند، با اين مضمون كه هنگام فوت ابوطالب، پيامبر صلى الله عليه و آله به او پيشنهاد داد كه اسلام را بپذيرد. اما او تحت تأثير مشركانى كه اطراف او بودند بدون گفتن «لا اله الا اللّه» از دنيا رفت. در اين هنگام آن حضرت فرمودند: برايت استغفار خواهم كرد تا زمانى كه نهى شوم. به دنبال اين قضيه آيه مذكور نازل شد. اين سبب نزول با توجه به زمان نزول پذيرفته نيست؛ زيرا سوره برائت سال نهم هجرى و در مدينه نازل شده است،95 در حالى كه مورخان نوشته اند ابوطالب قبل از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آلهدر مكه وفات كرده است.96 به اين دليل بعضى براى برطرف كردن مشكل زمان نزول آيه دست به توجيح هايى زده اند،97 از جمله اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از مرگ ابوطالب همچنان براى او آمرزش مى خواستند تا زمان نزول آيه كه از استغفار نهى شدند.98 لكن در اين زمينه به هيچ روايتى استناد نكرده اند. در هر صورت اين احتمالى بيش نيست و قابل اعتنا نمى باشد.99
ب. قرآن كريم در آيه 214 سوره شعراء مى فرمايد: «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»؛ و خويشانِ نزديكت را هشدار ده. و نيز در آيه اول سوره تبت آمده است: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ.» درباره سبب نزول اين آيه شريفه: «از ابن عباس روايت شده كه وقتى آيه «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله بر بالاى صفا رفت و با بلندترين صوتش فرياد زد يك خبر مهم، و قريش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند مگر چه شده است؟ فرمود: به نظر شما اگر خبرى بدهم كه فردا صبح يا امروز عصر دشمنى بر سر شما مى تازد آيا آن را از من مى پذيريد يا نه؟ همه گفتند: بلى [چون تاكنون از تو دروغى نشنيده ايم.] فرمود: هم اكنون شما را هشدار مى دهم از عذابى سخت كه در انتظار شماست. ابولهب گفت: «تبا لك» (مرگت باد)، براى اين خبر همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى؟ خداى عزوجل در پاسخ وى سوره «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ» را نازل كرد.»100
اين روايت بر نزول سوره تبت بعد از سوره شعراء دلالت دارد. اين سبب نزول به دعوت مردم اشاره دارد و آيه به دعوت خوشاوندان؛ افزون بر اين تعارض، اين سبب نزول با روايات زمان نزول اين دو سوره نيز ناسازگار است. روايات ترتيب نزول، زمان نزول سوره تبت را پيش از سوره شعراء بيان كرده اند و به بطلان سبب نزول ياد شده كه نزول سوره شعراء را مقدم مى شمارد، دلالت دارند.101
قرينه مكان نزول نيز اين مهم را در برخى آيات به انجام مى رساند. براى نمونه خداوند در آيه 67 سوره مائده مى فرمايد: «... وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...»؛... و خدا تو را از [فتنه و گزند ]مردم نگاه مى دارد... . در سبب نزول اين آيه شريفه از ابن عباس روايت شده كه «نگهبانانى از بنى هاشم كه ابوطالب گماشته بود، از پيامبر حفاظت مى كردند تا اينكه آيه مورد بحث نازل شد و ابوطالب باز مى خواست براى حضرت محافظ بفرستد، حضرت فرمود: اى عمو، خدا مرا از شرّ جن و انس نگه مى دارد.»102
مهم ترين دليل بطلان اين ادعا (حفاظت از پيامبر در مكه)، مكان نزول آيه است. اكثر مفسّران باور دارند كه سوره مائده در مدينه103 نازل شده و اين آيه از آخرين آيات نازل شده در مدينه است، در حالى كه حضرت ابوطالب در مكه رحلت فرموده بود.104
يكى ديگر از فوايد آگاهى به زمان و مكان نزول آيات، تصديق روايات اسباب نزول است. در اين باره براى هريك از زمان و مكان نزول يك شاهد مى آوريم:
در ميان رواياتى كه در سبب نزول آيه شريفه «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنا إِلاَّ خَطَئا وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنا خَطَئا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن يَصَّدَّقُواْ...» (نساء: 92) روايت شده كه آيه درباره عياش بن ابى ربيعه مخزومى و حارث بن يزيدبن نبيشه نازل شده است. حارث از مكه به سوى مدينه حركت مى كند تا نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله اسلام آورد. در بين راه در حره به عياش برمى خورد. عياش كه حارث او را شكنجه كرده بود به خيال اينكه او هنوز كافر است فرصت را غنيمت شمرده، او را به قتل مى رساند. سپس نزد رسول خدا مى آيد و ماجرا را تعريف مى كند. به دنبال اين قضيه آيه مورد نظر نازل مى شود.105
علّامه طباطبائى نيز اين روايت را پذيرفته است. زمان نزول سوره نساء كه از سوره هاى مدنى است، اين روايت را تأييد مى كند.106
از مواردى كه شناخت مكان نزول روايت سبب نزول را تأييد مى نمايد، اين است كه در سبب نزول آيه 55 سوره مائده از ابوذر نقل شده است: «روزى با پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول خواندن نماز ظهر بودم. سائلى در مسجد، سؤال كرد و كسى چيزى به او نداد. وى دستش را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا گواه باش در مسجد پيامبر، سؤال كردم و احدى مرا دستگيرى نكرد. در اين وقت على عليه السلام كه مشغول ركوع بود با انگشت دست راستش ـ كه در آن انگشتر بود ـ به سائل اشاره كرد و او انگشتر را از انگشت حضرت بيرون آورد. اينها در برابر چشم پيامبر گرامى انجام گرفت. همين كه از نماز فارغ شد، سر به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از درگاهت درخواست كرد: پروردگارا، سينه ام را بگشاى، كارم را آسان و زبانم را باز كن تا سخنم را بفهمند. برادرم هارون را كه از خويشان من است، وزير من گردان، پشتم را به او قوى كن و او را در كارها شريكم گردان.107 تو به او وحى كردى كه: به زودى بازويت را به برادرت محكم مى كنيم و براى شما قدرتى قرار مى دهيم كه آنها به شما دست نيابند.108 پروردگارا، منم محمد پيامبر و برگزيده تو. خدايا، سينه ام را بگشاى و كارم را آسان و على را وزير من گردان، و پشت مرا به او محكم كن. ابوذر گفت: به خدا سوگند، هنوز سخن پيامبر تمام نشده بود كه جبرئيل از جانب خدا نازل شد109 و آيه«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»را نازل فرمود.
سبب نزول اين آيه مورد قبول بيشتر مفسّران110 است. با توجه به مكان نزول اين سوره (مدينه) كه نماينگر دوران اقتدار اسلام مى باشد سبب نزول تأييد مى شود.
علاوه بر تأثيرات و فوايد مذكور، آثار ديگرى نيز بر شناخت زمان و مكان نزول آيات بار مى شود:
1. پيشگيرى از كج فهمى ها و بدفهمى ها و تفسير به رأى و پيش فرض هاى ذوقى و تحميلى؛
2. تعميق و توسعه فهم هاى سطحى و محدود از قرآن؛
3. كشف بسيارى از آموزه هاى ناشناخته قرآن؛111
4. آگاهى بر فضاى نزول و اوضاع و مناسبت هاى مربوط به آيات.112
با توجه به آنچه ذكر گرديد، مى توان گفت:
1. يكى از عوامل مؤثر در فهم مقصود حقيقى خداوند متعال از آيات قرآن كريم، آگاهى از زمان و مكان نزول سوره ها و آيات است. با دانستن زمان و مكان نزول، بر فضايى كه سوره ها در آن نازل شده آگاهى حاصل مى شود و تصوير كلى از مضامين سوره ها و آيات در ذهن نقش مى بندد و حكمت نزول آنها به روشنى آشكار مى شود.
2. دانستن زمان و مكان نزول در فهم محتواى كلى سوره ها و فهم واژگان و در نهايت در فهم صحيح آيات قرآنى نيز تأثير دارد.
3. تعيين زمان و مكان نزول و توجه به آن، ملاك ارزشمندى براى تصحيح بسيارى از روايات، از جمله روايات اسباب نزول است و چون روايات اسباب نزول يكى از قراين فهم مقصود است، با شناخت صحت و سقم روايات يادشده از افتادن در تفسير نادرست آيات مى توان پرهيز كرد و راه را بر فهم مقصود آيات هموار ساخت.
ـ آل غازى، عبدالقادر ملّاحويش، بيان المعانى، دمشق، مطبعة الترقى، 1382ق.
ـ آلوسى، سيدمحمود، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
ـ ابن خلدون، العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتى، بى جا، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363.
ـ ابن دريد، محمد، جمهره اللغه، بى جا، بى نا، بى تا.
ـ ابن فارس، احمدبن زكريا، معجم مقاييس اللغه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1420ق.
ـ ابن كثير دمشقى، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1419ق.
ـ ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، دارصادر، 1414ق.
ـ امينى، عبدالحسين، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، چ چهارم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1397ق.
ـ اندلسى، ابوحيان محمدبن يوسف، البحرالمحيط فى التفسير، بيروت، دارالفكر، 1420ق.
ـ بابايى، على اكبر و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
ـ بحرانى، سيدهاشم، البرهان فى تفسيرالقرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق.
ـ بلعمى، تاريخنامه طبرى، چ سوم، تهران، البرز، 1373.
ـ ثعالبى، عبدالرحمن بن محمد، جواهرالحسان فى تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1418ق.
ـ ثعلبى نيشابورى، ابواسحاق احمدبن ابراهيم، الكشف و البيان عن تفسيرالقرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422ق.
ـ جوهرى، اسماعيل بن حمّاد، تاج اللغة و صحاح العربية المسمى الصحاح، بيروت، دارالفكر، 1418ق.
ـ حسكانى، عبيداللّه بن احمد، شواهدالتنزيل لقواعدالتفضيل، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1411ق.
ـ حسينى بلخى قندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بى تا.
ـ حسينى زبيدى، سيد محمدمرتضى، تاج العروس من جواهرالقاموس، كويت، لجنة التراث العربى، 1385ق.
ـ حكيم، سيد محمدباقر، علوم قرآنى، ترجمه محمدعلى لسانى فشاركى، تهران، تبيان، 1378.
ـ حويزى، عبدعلى بن جمعه عروسى، نورالثقلين، چ چهارم، قم، اسماعيليان، 1415ق.
ـ دروزه، محمد عزت، التفسيرالحديث، قاهره، دارإحياء الكتب العربية، 1383ق.
ـ دهخدا، على اكبر، لغت نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1341.
ـ رازى، فخرالدين، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 1420ق.
ـ راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، بيروت، دارالعلم، 1412ق.
ـ راميار، محمود، تاريخ قرآن، تهران، اميركبير، 1369.
ـ رشيدالدين ميبدى، احمدبن ابى سعد، كشف الاسرار و عده الابرار، چ پنجم، تهران، اميركبير، 1371.
ـ رشيدرضا، محمد، تفسير المنار، بيروت، داراحياءالتراث،1423ق.
ـ زركشى، بدرالدين محمدبن عبداللّه، البرهان فى علوم القرآن، چ دوم، بيروت، دارالمعرفه، 1415ق.
ـ سعيدى روشن، محمدباقر، علوم قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1377.
ـ سيد قطب، فى ظلال القرآن، چ هفدهم، بييروت، دارالشروق، 1412ق.
ـ سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، قم، منشورات رضى، بى تا.
ـ ـــــ ، الدرالمنثور فى تفسيرالمأثور، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
ـ ـــــ ، لباب النقول فى اسباب النزول، بيروت، داراحياء العلوم، بى تا.
ـ شاكر، محمدكاظم، مبانى و روش هاى تفسيرى، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1382.
ـ صفار، محمدبن حسن بن فروخ، بصائرالدرجات، قم، كتابخانه آيت اللّه مرعشى نجفى، 1404ق.
ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين، 1417ق.
ـ ـــــ ، قرآن در اسلام، چ نهم، قم، انتشارات اسلامى، 1378.
ـ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو، 1372.
ـ طوسى، محمدبن حسن، التبيان فى تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربى، بى تا.
ـ عيّاشى، محمدبن مسعود، كتاب التفسير، تهران، چاپخانه علميه، 1380ق.
ـ فراهيدى، خليل بن احمد، ترتيب كتاب العين، قم، هجرت، 1410ق.
ـ فيروزآبادى، محمدبن يعقوب، القاموس المحيط، بيروت، دارالجيل، بى تا.
ـ فيومى، احمدبن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير، چ دوم، قم، دارالهجره، 1414ق.
ـ قرشى، سيد على اكبر، تفسير احسن الحديث، چ سوم، تهران، بنياد بعثت، 1377.
ـ قرطبى، محمدبن احمد، الجامع لاحكام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1364.
ـ قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، چ چهارم، قم، دارالكتب، 1367.
ـ كلينى، محمدبن يعقوب، الكافى، تهران، دارالكتب، 1365.
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
ـ محقق، محمدباقر، نمونه بينات در شأن نزول آيات، تهران، اسلامى، 1361.
ـ مصطفوى، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.
ـ معين، محمد، فرهنگ فارسى، تهران، دبير، 1382.
ـ مقدسى، مطهّربن طاهر، البدء و التاريخ، تهران، آگه، 1374.
ـ مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374.
ـ نكونام، جعفر، درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، تهران، هستى نما، 1380.
ـ واحدى، على بن محمد، اسباب نزول القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ق.
ـ واقدى، محمدبن سعد، الطبقات الكبرى، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374.
ـ يعقوبى، احمدبن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، چ ششم، تهران، علمى و فرهنگى، 1371.
- Abbas Aryanpur Kashani & Manoochehr Aryanpur Kashani, The English-Persian Collegiate Dictionary, Tehran, Sepehr, 1992.
* دانش پژوه دكترى تفسير و علوم قرآنى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره. soltanibairami@Anjomedu.ir
** كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه علوم و معارف قرآن كريم قم. دريافت: 20/5/89 ـ پذيرش: 21/2/90.
sayedhe.mosavi@yahoo.com
1ـ مانند: شيخ طوسى، التبيان فى تفسيرالقرآن؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان فى تفسيرالقرآن؛ محمودبن عمر زمخشرى، الكشّاف
عن حقائق غوامض التنزيل.
2ـ مؤيد مطلب اينكه امام على عليه السلام در اعلام آگاهى خود از علوم مربوط به قرآن، به اطلاع از تاريخ نزول هم استشهاد كرده اند: «لَوْ سَأَلْتُمُونِى عَنْ آيَةٍ آيَةٍ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِوَقْتِ نُزُولِهَا وَ فِيمَ نَزَلَتْ وَ أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاسِخِهَا مِنْ مَنْسُوخِهَا وَ خَاصِّهَا مِنْ عَامِّهَا وَ مُحْكَمِهَا مِنْ مُتَشَابِهِهَا وَ مَكِّيِّهَا مِنْ مَدَنِيِّهَا.» محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 40، ص 144؛ عبيداللّه بن احمد حسكانى، شواهدالتنزيل، ج 1، ص 45؛ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 196.
3ـ مانند: ملّاحويش آل غازى، بيان المعانى؛ محمد عزت دروزة، التفسير الحديث.
4ـ بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن؛ جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن و از انديشمندان معاصر مانند: محمدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن؛ عبدالرزاق حسين احمد، المكى و المدنى فى القرآن الكريم؛ جعفر نكونام، درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن.
5ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، قاموس المحيط، ج 4، ص 57.
6ـ احمدبن محمد فيومى، المصباح المنير، ص 600.
7ـ خليل بن احمد فراهيدى، ترتيب كتاب العين، ج 7، ص 367.
8ـ ر.ك: احمدبن فارس بن زكرياى رازى، معجم مقاييس اللغه، ج 2، ص 554.
9ـ بقره: 74.
10ـ بقره: 61.
11ـ شعراء: 193.
12ـ نمل: 60.
13ـ ر.ك: حسين راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، ص 832.
14ـ ر.ك: حسن مصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 11، ص 235.
15ـ ر. ك: بدرالدين محمدبن عبداللّه زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 229؛ جلال الدين سيوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 124 و 125.
16ـ ر.ك: محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 181.
17ـ ر.ك: محمدباقر سعيدى روشن، علوم قرآن، ص 135.
18ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقرآن، ج 3، ص 8.
19ـ در انگليسى «زمان» مطابق است با واژه هاى «Time» وقت، فرصت، روزگار و... و «Date» زمان، تاريخ و... .
Abbas Aryanpur Kashani & Manoochehr Aryanpur Kashani, The English-Persian Collegiate Dictionary, v. II, p. 2317; v. I, p. 548.
20ـ على اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 27، ص 428.
21ـ اسماعيل بن حمّاد جوهرى، تاج اللغه و صحاح العربيه، ج 5، ص 2131.
22ـ محمدبن مكرم ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 199.
23ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ج 4، ص 233.
24ـ محمد معين، فرهنگ فارسى، ج 2، ص 1228.
25ـ على اكبر دهخدا، همان، ج 27، ص 430.
26ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 16و17؛ سيد محمدباقر حكيم، علوم قرآنى، ترجمه محمدعلى لسانى فشاركى، ج
1، ص 25و26.
27ـ فرقان: 32.
28ـ فرقان: 33.
29ـ در انگليسى «مكان» مطابق است با «Place»: فضا، جا، مكان، ناحيه، نقطه، محل و... . «Location»: موقعيت، تعيين محل و... .»
Abbas Aryanpur Kashani & Manoochehr Aryanpur Kashani, op.cit, v. II, p. 1638; v. I, p. 1268.
30ـ محمد معين، همان، ج 4، ص 3077.
31ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 7، ص 126.
32ـ ر.ك: على اكبر دهخدا، همان، ج 45، ص 975؛ خليل بن احمد فراهيدى، همان، ج 5، ص 387.
33ـ محمدبن يعقوب فيروزآبادى، همان، ج 4، ص 274؛ حسين راغب اصفهانى، همان، ص 772و773.
34ـ همان، ج 2، ص 114.
35ـ احمدبن فارس، همان، ج 2، ص 355.
36ـ خليل بن احمد فراهيدى، همان، ج 7، ص 247.
37ـ سيد محمدمرتضى حسينى زبيدى، تاج العروس من جواهرالقاموس، ج 13، ص 323.
38ـ ابن منظور، همان، ج 5، ص 55.
39ـ احمدبن محمد فيومى، همان، ص 473.
40ـ محمدبن دريد، جمهره اللغه، ج 2، ص 718.
41ـ راغب اصفهانى، همان، ص 636؛ احمدبن محمد فيومى، همان، ص 472.
42ـ فرقان: 33.
43ـ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: على اكبر بابايى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، ص 12ـ23.
44ـ معناهايى كه با قطع نظر از ساير آيات، ادلّه و شواهد ديگر از آيه فهميده مى شود.
45ـ ر.ك: على اكبر بابايى و ديگران، همان، ص 23.
46ـ سيد محمدباقر حكيم، همان، ج 1، ص 226.
47ـ احمدبن ابى يعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، ج 1، ص 402.
48ـ آل عمران: 121 و... .
49ـ آل عمران: 125 و 149 و... .
50ـ آل عمران: 61.
51ـ آل عمران: 187 و... .
52ـ آل عمران: 200.
53ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 3، ص 5و6؛ سيد على اكبر قرشى، تفسير احسن الحديث، ج 2، ص 1و2: سيد قطب، فى
ضلال القرآن، ج 1، ص 349و350.
54ـ ر. ك: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 6، ص 178؛ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 6، ص 30؛ اسماعيل بن كثير دمشقى، تفسير القرآن العظيم، ج 3، ص 3؛ مطهّربن طاهر المقدسى، البدء و التاريخ، ج 1، ص 269.
55ـ مائده: 1.
56ـ مائده: 2.
57ـ مائده: 17 و 20ـ26 و... .
58ـ مائده: 112ـ115.
59ـ مائده: 5 و 55 و 88 و... .
60ـ مائده: 6.
61ـ مائده: 3.
62ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 157؛ سيد قطب، همان، ج 2، ص 825ـ827.
63ـ سيد على اكبر قرشى، تفسير احسن الحديث، ج 6، ص 475؛ سيد قطب، همان، ج 4، ص 2365ـ2366.
64ـ همان، ج 14، ص 244.
65ـ انبياء: 1.
66ـ انبياء: 2.
67ـ انبياء: 5.
68ـ انبياء: 36.
69ـ انبياء: 48ـ96.
70ـ انبياء: 41.
71ـ انبياء: 16 و 22ـ26 و 30ـ35 و 42.
72ـ انبياء: 97.
73ـ انبياء: 105.
74ـ ر.ك: سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 371.
75ـ ر.ك: همان، ج 17، ص 361.
76ـ ر.ك: همان، ج 6، ص 10و11.
77ـ ر.ك: همان، ج 1، ص 169.
78ـ ر.ك: محمدكاظم شاكر، مبانى و روش هاى تفسيرى، ص 211ـ215.
79ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 12، ص 194.
80ـ كسانى مانند فخر رازى اين احتمال را پذيرفته اند. (ر.ك: فخرالدين رازى، مفاتيح الغيب، ج 12، ص 399ـ401).
81ـ ر.ك: جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 60.
82ـ ر. ك: محمدبن مسعود عياشى، كتاب التفسير، ج 1، ص 332؛ جلال الدين سيوطى، الدرالمنثور فى تفسيرالمأثور، ج 2، ص 298؛ محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 290؛ عبدالحسين امينى، الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج 2، ص 88؛ على بن احمد واحدى، اسباب نزول القرآن، ص 204؛ ابراهيم بن محمد حسينى بلخى قندوزى، ينابيع الموده، ج 1، ص 119.
83ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 6، ص 42ـ43.
84ـ ر.ك: رشيدالدين ميبدى، كشف الاسرار و عده الابرار، ج 3، ص 180ـ181.
85ـ ر.ك: مطهّربن طاهر المقدسى، همان، ج 2، ص 712.
86ـ ر.ك: عبدالحسين امينى، همان، ج 2، ص 89ـ104.
87ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 9، ص 91و92.
88ـ ر.ك: همان، ج 18، ص 425.
89ـ ر.ك: سيدمحمود آلوسى، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، ج 7، ص 165ـ166؛ جلال الدين سيوطى، درالمنثور، ج 4، ص 69.
90ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 11، ص 385ـ386.
91ـ ر.ك: محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 1، ص 229؛ محمدبن حسن بن فروخ صفار، بصائرالدرجات، ص 212ـ216؛ سيدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج 3، ص 272ـ278؛ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج 10، ص 254.
92ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 11، ص 387.
93ـ همان، ج 16، ص 103و107.
94ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، قرآن در اسلام، ص 118.
95ـ ر.ك: مطهّربن طاهر المقدسى، همان، ج 2، ص 677؛ ابن خلدون، العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آيتى، ج 1، ص 457.
96ـ ر.ك: ابن خلدون، همان، ج 1، ص 3698؛ احمدبن يعقوب يعقوبى، همان، ج 1، ص 398؛ بلعمى، تاريخنامه طبرى، ج 3، ص 61.
97ـ ر.ك: محمد رشيدرضا، تفسير المنار، ج 11، ص 52ـ54.
98ـ ر.ك: فخرالدين رازى، همان، ج 16، ص 157.
99ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازى و همكاران، همان، ج 8، ص 157.
100ـ سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 20، ص 386؛ ر.ك: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 7، ص 323؛ جلال الدين سيوطى،
درالمنثور، ج 5، ص 96.
101ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 13، ص 233.
102ـ على بن احمد واحدى، همان، ص 205.
103ـ عبدالرحمن بن محمد ثعالبى، جواهرالحسان فى تفسيرالقرآن، ج 2، ص 334.
104ـ ر.ك: محمدبن حسن طوسى، همان، ج 3، ص 413؛ اسماعيل بن كثير دمشقى، همان، ج 3، ص 139؛ ابوحيان محمدبن يوسف اندلسى، البحرالمحيط فى التفسير، ج 4، ص 157 و 324.
105ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 3، ص 138؛ على بن احمد واحدى، همان، ص 173؛ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات، ص 229.
106ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 5، ص 42.
107ـ طه: 25ـ32.
108ـ قصص: 35.
109ـ فضل بن حسن طبرسى، همان، ج 7، ص 84.
110ـ ر. ك: سيد محمدحسين طباطبائى، الميزان، ج 6، ص 16ـ18؛ سيدهاشم بحرانى، همان، ج 2، ص 316و317؛ على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، ج 1، ص 170؛ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى، نورالثقلين، ج 1، ص 643ـ648؛ محمدباقر محقق، همان، ص 293؛ جلال الدين سيوطى، لباب النقول فى اسباب النزول، ص 86؛ على بن محمد واحدى، همان، ص 201و202؛ ابواسحاق احمدبن ابراهيم ثعلبى نيشابورى، الكشف و البيان عن تفسيرالقرآن، ج 4، ص 80؛ محمدبن مسعود عياشى، همان، ج 1، ص 327؛ عبدالحسين امينى، همان، ج 2، ص 52و53.
111ـ ر.ك: جعفر نكونام، همان، مقدمه.
112ـ محمد عزت دروزه، التفسيرالحديث، ج 1، ص 9؛ عبدالقادر ملّاحويش آل غازى، بيان المعانى، ج 1، ص 4.